درست بعد از اینکه به خانواده نامردم اوکی دادیم که موافقیم یه خواستگار دیگه برام اومد مادرش اول باخودم حرف زد
انقد مادرش تو دل برو و مهربون بووود موقع حرف زدن چشاش برق میزد گوله نمک شبیه نعیمه نظام دوست با اینکه اولین و آخرین بار بود میدیدمش برخورد مادره به دلم نشست هرچند پسرشو ندیدم اصلا و اینکه وقتی گفتم خودم در شرف ازدواجم ناراحت شد گفتم اما یه دوستی دارم دختر خوبیه شمارتونو بدین اونو معرفی کنم هرچند با دوستمم اوکی نشدن ... گذشت تا اینکه الان پروفشو دیدم پسرش ازدواج کرده عکسشو گذاشته عشقت پایدار تک پسر زندگیم👀 با دست و حلقه و اینا
بعد مادر شوهر من که زن باباشه و مادر واقعیش نیست انقد افاده ای و پر مدعا
خیلی خوبه آدم بت مادر شوهرش صمیمی و راحت باشه رابطه ما خشکه🚶♀️