عروسیمه
عروسیمو توو خونه با کوچیک با کلی مهمان برگذار کردن که جا برا رقصیدن نبود مردم از گرما . دی جی نیاوردن و یه اسپیکر شارژی که اونم موقع عروس و داماد اومدن شارژش تموم شد خواهرشوم منو خیلی زشت ارایشم کرد و هیچی بلد نبود انقدم زود شام دادن که تا ساعت 9 همه مهمان ها رفتن و عروسی خلوت و تمام شد
صبح عروسی شوهرم یه دعوای خیلی خیلی بدی باهام کرد سر همین دستمال خونی
خیلی عروسیم برام خاطره زجر آوری
الان 6 ماه ازدواج کردم حاملم هستم بخدا تا حالا هزار بار به در حیاط نگاه کردم و توو دلم گفتم کاش اون بیرون غذایی برای خوردن پولی برا زنده موندن داشتم آبرویی برا زنده موندن داشتم بعد یه لحظه ام توو رفتنم تعمل نمیکردم فقط میرفتم و خودمو خلاص میکردم