یه بار نزدیک بود بریم زیر تریلی ، یبار نزدیک بود همین امسال تصادف بد کنیم و در عین حال اگر تصادف هم نمیکردیم که نکردیم ، ممکن بود چپ کنیم و ماشین و خودمون نابود شیم
و یبار تو مدرسمون یکی زد تو سر یکی و سرش شکست و خون اومد متاسفانه .
بخندی میگذره نخندی هم میگذره پس بخند تا خوش بگذره✌🏻️
بچم زود بدنیا آمد و کلی سختی کشیدیم ..یبار یسالش بود ی مریضی بد گرفت که خدا اون روزو دیگه نیاره و دوسال پیش تصادف کردیم بچم ضربه روحی بدی خورد سرمنم بدجور شکست
کلاس ششم بودم بابام ۱۲ روز بود بیمارستان بستری بود و من ندیده بودمش برادرم اومد مدرسه دنبالم من فکر کردم قراره بریم ملاقت بابام خوشحال بودم وقتی جلو در خونمون رسیدم و صدای جیغ و گریه های بلند میشنیدم خشکم زده بود اون روز با جنازه بابام ملاقات کردم بد ترین خاطره عمرم 💔