از منت زدنای شوهرم، از بددهنیاش، از اینکه باید همیشه با ترس باهاش حرف بزنم، از اینکه هرچی میخواد میگه بعد انکار میکنه، یا اینکه وقتی میبینه مقصره جوری دست پیش میگیره که پس نیفته.... حالم از خودم به هم میخوره که تاالان هزار بار بخشیدمش.....بخدا تا الان چندبار تا مرز طلاق رفتم ولی باور کنین نمیدونم کی چیکار میکنه که خودم با پای خودم برمیگردم تو خونم..... جوری منو دعایی کردن که تاالان دوبار از دم ثبت طلاق برگشتم در عین ناباوری...... خانوادمم انگشت به دهن موندن که اخه چجوری لحظه اخر منصرف میشی... امروز از صبح گریه کردم تا الان.. نمیدونین چه حرفایی بارم میکنه... خداازش نگذره... سپردمش به بالاسری.... انقد حق به جانبه که میترسم اون دنیا به خدا هم زور بگه... انقد شوهرم ضعیف کشه که همه چی بهم میوه وقتی میخوام دهن واکنم از حقم دفاع کنم میگه حرف بزنی خودمو میدم دم چاقو.. و من میترسمو چیزی نمیگم فقط گریه گریه گریه... خداازش نگذره.. هرخوبی هم بکنه با منت زدناش میشوره میبره