خیلی کارها بود که باید می کردم
باید وزن کم می کردم
باید زبان یاد می رفتم
باید یه درامدی داشتم
باید..
ولی هر روز نمی دونم چرا سروع نمی کنم هییجی رو
حتی دلم نمی خواد از خونه بیرون برم
نون هم نداسته باشیم زنگ می زنم یکی بخره بیاره ولی بیرون نمیرم از نون وایی سر کوچه بگیرم
برای خرید های واجب هم نمی رم به زور می رم بیرون
حس می کنم مغزم داره زنگ می زنه
کتابها نصفه موندن و نخوندم
تو بورس بودم و یه جیزهای بلد بودم کلی الان که نگاه می کنم هییچی. یادم نیست
ارز دیجیتال رو خواستم شروع کنم حس کردم دارن به زبون چینی حرف می زنن هیییچی درک نکردم
انگار از قافله دنیا بد جور عقب افتادم ...
عملا هییییچ کار خاصی جز پخت و پز و نطافت و بچه داری ۲۴ ساعته کاری نمی کنم ... حتی حوصله بچه ها رو هم ندارم .. اصلا دلم نمی خ اد پارک باهاشون برم به شددت از پارک متنفرم !!!
انگار دارم سکنجه میشم!