سلام لطفا خنده دار ترین خاطره عمرتونو که هربار یادش می افتید از خنده دل درل میگیرید بگید حتی اگه بی ادبی و زشته 😀
خابم میاد ولی گوشی نمیزاره بخابم
چیزی یادم نمیاد الان فقط این داعشیا و تب کنگو ناراحتم کرده و فکرم همش مشغول ..ببخشید
امشب حس خندیدن نیست...دوستامون ناراحتن ماهم همینطور
همین الان تو تاپیک تلخ ترین روز زندگی بودم
حس و حال خاطره خنده دار ندارم
موافقم
به نظر منم با وجود ناراحتي هموطنامون خنديدن جايز نيس
من خنده دار ترين و يادم نيست اما يه دونه خنده دارش اين كه من اعتقاداتم خوبه اما خيلى اهل احكام و مذهبى نيستم بابام كه واسه مكه ثبت نام كرده بود اسم منم نوشت اونجا يه سوال شرعي واسم پيش اومد گفتن از اين آيت الله كه خانوم بود بپرس مامانم هم همرام بود سوالمو كه پرسيدم اون ازم پرسيد مرجع تقليدت كيه من كه تا اون لحظه اصلا هيچ مرجع تقليدى نداشتم هول شدم گفتم امام خمينى كه آيت الله و مامانم يه نگاه عجيبى به من انداختن و خودم كه فهميدم گند زدم اينقدر اون لحظه بي صدا خنديدم كه تمام صورتم از اشك خيس شد هنوزم يادم ميفته كلى شاد ميشم
مال من چندش و خنده داره .من هر وقت زیادی استرس بگیرم ببخشید اسهال میشم.یع کنکوری بودو هرم رفتهدبود دستشویی منم شدید حالم بد شده بود از استرس رومم نمیشد بگم بیا بیرون.خلاصه اینقد دیر اومد که تو شلوازم .... خیر سرم واسه شوهرم اونروز تیپ زده بودم اساسی.
اولین مسافرتمون بود یه نی نی هم داشتم میخواستم بندازم گردن اون هیچ جوره نمیشد .خلاصه وقتی از دستشویی اومد بیرون گفت چیشده منم با ناراحتی گفتم برو کنار از دستشویی جیش کردم خیلی حس بدی بود الان یادم میوفته هم ناراحت میشم هم خندم میگیره
هيچي الان فاز منفي هستم
بچه ها من به خاطر اینکه خیلیا رفتن تو تایپیک بدترین خاطره و عصبی شدن این تایپیکو زدم یکم حال و هواتون عوض شه هموطنان عزیزمونم خدا رحمت کنه هرچند اونا واقعا شهیدن و جاشون خوبه من گفتم بیاین تعریف کنید هرکی حالش خرابه خب نیاد اصلا حال بقیه هم بگیره
کدوم تاپیک؟پیدا نکردم.چیشده
از خودم شروع میکنم جاتون خالی رفته بودیم مکه یه عربه که درس نمیتونست فارسی بحرفه مغازه دار بود هی دستشو حالت پنجه گرفته بود میگفت به من و مامانم پیستون داری؟ماترسیدیم گفتیم خدامرگم این چی میگه چرا دستشو اینجوری کرده
تا اینکه یه نفر از هم سفرا که آشنا تر بود در حالی که پوکید از خنده گفت بابا نترسین منظورش پسته اس میگه پسته دارید
شوهر من یه کوچولو ترسو هس بعد اولین بار بود میرفتیم جت اسکی از عمق آب از سرعت و از افتادن میترسید منم کلا خیلی میخندم همینجور که سوار بودیم هی گاز و ول میکرد میگرفت یا فرمونو کج گرفته بود هی دور خودمون میتابیدیم من از این قضیه داشتم میخندیدم که شوهرم گفت صلوات بفرس از ترسش آقا دیگه من در حال خنده بودم چنان خنده ام بیشتر شد از عقب افتادم تو دریا از جت اسکی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
