خواهرشوهر من میشه گفت پیره اولین بچه مادرشوهر خدابیامرزم . تقریبا میشه گفت دو یا فوقش سه سالی از من کوچکتره . من زنداییشم . من یه پسر کلاس پنجم و یه دختر دارم . قبل از شوهرم با یکی نامزد بودم که حتی به خانواده ها هم مطرح کرده بودیم و نزدیک ۲ سال با هم بودیم و خیلی مصمم و جدی هم بودیم ولی تقدر نشد و از هم جدا شدیم . خیلی وقت بود خبر ازدواج فرزانه ( دختر خواهرشوهرم ) اومده بود ولی من با شوهرش آشنا نشده بودم تا اینکه دیشب تو یه جشنی دیدمش و اول نشناختم بعد یه جایی اومد گفت تویی ؟ گفتم چی ؟ وقتی فهمیدم اونه انگار مغزم وایستاد . هیچکس نمیدونه که ما قبل تا پای سفره عقد هم با هم رفته بودیم میترسم این مرده لو بده . یعنی زنگ بزنم باهاش حرف بزنم ؟ 😭😭
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من از یاران عشق مینویسم ن از شبنم ن از گل من ازآن پرستوی عشق مینویسم آری از پدر مینویسم که با نگاهش جاده عشق را نشانم میدهد و مرا در آینه زندگی تشویق به زنده ماندن و زندگی کردن میکندپدرم ای شهد آرزوهایم ای کوه استوار تو را تا ابدیت دوست میدارم سر مشق زندگییم را از تو از دستان پینه بسته ات ازآن نگاه خسته ات و از قد خمیده ات خواهم آموخت و خوب زندگی کردن را از کتاب زندگیت