گلم من این پیچ رو هم رد شدم.
زندگی که خودت محورش باشی خسته کننده و سخته.یکبار عمیق به جدا شدن فکر کردم .باید خودم میرفتم سر کار.بچه ها چی میشدم و .....
شیش ماه قشنگ این زندگی رو تمرین کردم.دیدم من مرد این میدون نیستم.اسایش بچه هام هم هست.
خلاصه روغن سوخته رو نذر امامزاده کردم.صبح سرحال پا میشم صبحونه و بدرقه عصر پیشوازش میرم.تولد و روز مرد بتونم کادو میگیرم نتونم یه شام متفاوت.بحث نمیکنم.انتظار خوبی هم ندارم.همون طور که اول زندگی انتظار بدی ازش نداشتم.
هر کار خوبی از دستم بیاد میکنم.به خودش هم گفتم هزار تا فحش هم بدی هیچی ازم نمیشنوی.
ولی تو خلوت عوض همه رو از خدا میخوام.تو خلوت به خدا میگم که دیدی چقدر سخت بود بخاطر تو .....و الان همون مرد و همون زندگی.ولی من چقدر آروم و قوی! بچه ها درسشون رفتارشان و ...فوق العاده رضایت بخش.
شکر خدا