2737
2734

سلام دوستان 

یه هفته پیش برادرم به قصد خودکشی قرص خورد و خیلی حالش بد شده بود 

همون شب که به من زنگ زده بودن ساعت ۴.۵ صبح بود بیدارشدیم داداشم اومد دنبالم که مارو ببره بیمارستان وقتی لباس میپوشیدم به شوهرم گفتم لباس بپوش گفت بریم کجا گفتم نمیدونم بریم بیمارستان همینجوری داشتم گریه میکردم گفتم بابا لازم نیست بری خودتم نمیخواد بری یه چیز عادیه من هیچی بهش نگفتم فقط اومدم بیرون و رفتم بیمارستان 

اونجا رفتم خیلی حالش بد بود و خلاصه خیلی شب بدی رو گذروندم شوهرم تا فردا ظهر ساعت ۱ بهم زنگ نزد که خبر بگیره چیشد هرکی ازم میپرسید شوهرت کجاست میگفتم خواب بود اصلا بیدارش نکردم و خبر نداره 

همه فامیل اومده بودن 

فردا ساعت یک ظهر که دیگه داداشم خوابیده بود و دکتر براش انتقال به آی سی یو زده بود مامانم مونده بود پیشش من برگشتم خونه 

وقتی رسیدم خونه 🥺🥺


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

😳😳😳😳😳

یعنی چی یچیز عادیه

خب بقیش

فقط 7 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
تیکر هدفمه حامله نیستم.تویی که داری این امضا رو میبینی...آره خود تو   یه لبخند گشاد بزن اینجوری  آفرین الاان خوشگل شدی   دیگه نشینی غصه بخوریا همه چی درست میشه...   
2740

بهتره چیزی نگی بذار به موقع براش جبران کن ندونه از کدوم طرف خورده

 اینجا ایران است رو برای تحقیر به کار نبرید💔هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که جامعه‌ای بسازیم که در آن بیشتر مردم حس کنند که هیچ سهمی در آن ندارند. مردمی که حس می‌کنند سهمی در جامعه دارند از آن جامعه محافظت می‌کنند، ولی اگر چنین احساسی نداشته باشند، ناخودآگاه می‌خواهند که آن جامعه را نابود کنند.- مارتین لوترکینگ
هیچ پیامی نده چون بازم نمیفهمه تازه طلبکارم میشه  قرار بود درک داشته باشه و بفهمه همون شب میفه ...

حقیقتا زمین بدجور گرده

اونجایی ک چاووشی میگه نه خواب راحتی دارم نه مایلم ب بیداری

وقتی رسیدم خونه دیدم خودش تو دسشوییه رفتم اتاق خواب دیدم برا خودش شربت زده چای درست کرده و کلی خوراکی و چیز برا خودش گذاشته و خورده و حتی به من زنگ نزده بود که فلانی تو که با اون حال رفتی چیشدی 

و فقط شروع کردم به گریه کردن تا یساعت فقط اومد یه لیوان آب گذاشت بالا سرم و بهم دادش و رفت بازم حالشو نپرسید 

خدا ازش نگذره 

عصرش گفتم بیا بریم بیمارستان پیشش رفتیم بخدا هر نیم ساعت یبار میخواست تو بیمارستان بهش زنگ بزنی که ببینم کجا رفته یه دقیقه بند نمیموند دیگه به زور سر هم یه یساعتی موند بیمارستان و برگشتیم خونه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز