مامانم که نیست مامانبزرگمه من با اون زندگی میکنم عموهامم از دیشب تاحالا چیزی نخوردن بجز چایی من اصلا بلد نیستم اشپزی کنم مامانجون هم رفته شهرستان به معنی واقعیهیچی تو خونه نداریم حتی سیب زمینی پیاز حتی بلد نیستم برم سیب زمینی بخرم نمیدونم باید چجوری بردارم چی بگم چیکار کنم
خلاصه که همینجوری موندم یکم اتاق و اشپزخونه و اینا روجمع وجور کردم دستمال کشیدم از گشنگی فشارم افتاد دراز کشیدم یکم دیگه هم جارو برقی میکشم ولی گشنه ایم همه من دیشب شامم نخوردم چقدر بد مامان نباشه