مامانم رفتن سفر یه ماهه من ۱۰روز اول عالی بودم ۱۰روز دوم بد نبود ۱۰روز سوم سخت بود و الان دیگه نمیکشم هر شب تا دم صبح بیدارم و یکی دو بار شوهرم و دخترم که خوابیدن نشستم گریه کردم
الانم اینقدر به مامانم فکر کردم که مغزم هستش (حامله ام و این حال داره اذیتم میکنه
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
"انزوا را به وابستگی ترجیح میدهم. وقتی وابستگی از بین رود، انسان وارسته می شود""ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق..." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..."
بخاطر تغییرات هورمونی حاملگی هم هست به مامانت زنگ بزن بگو اگر ممکنه زودتر برگردن با همسرت ص ...
دقیقا من دو سه شبه کلا استرسی شدم همش میگم اگه یه روزی خدایی نکرده کاریش بشه مامانم من واقعا دق میکنم همین الان میدونم حالش خوبه فقط چون دلتنگم تو این حالم خدا به دادم برسه همسرم و دخترم خیلی با محبتن و هوامو دارن تا میام سرمو گرم کنم نمیشه اصلا تمرکز ندارم همش استرس دارم
خاله هام نمیزارن مامانم برگرده وقتی میگم نمیتونم تحمل کنم میگن تو لوسی 🤷🏻♀️
به این فکر کن که داره عشق و حال میکنه و حال دلش خوبه.
"انزوا را به وابستگی ترجیح میدهم. وقتی وابستگی از بین رود، انسان وارسته می شود""ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق..." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..."