منم از این ادما میشناسم.خیلی رو اعصابن...
یادمه دوستم وقتی میخواست ازدواج کنه از بس خواهر بزرگترش که مجرد بود توی خونه بهش متلک انداخته بود که تو صیغه ی این و اونی و حالت خرابه و این پسره رو هم معلوم نیست کی برات پیدا کرده و چند بار بهش خدمت رسانی کردی تا اومده بگیرت که بیچاره دوستم برای بستن دهن خواهره رفت معاینه بکارت ....کاغذ گرفت اورد پرت کرد جلوی این...
بیچاره دوستم یه دختر پاک و ساده...فقط زیبا بود و فعال بود توی امور اجتماعی...با خواهرشم هم شغل...خواهره دردش این بود که
چرا دوست من هرجا میره مورد توجهه و این توی همون شغل راکده..امان از حسادت