چی بگم من خودمم شهرستان بودم گفتن ۴شنبه میآییم گفتم ما ۵ شنبه باید بریم روستای شوهرم اینا اونجا دعوتیم از طرفی خودم داشتم از شهرستان میومدم خونه انقدر خسته بودم همین ک رسیدم ۳ساعت بعد اونا اومدن
توقع هم دارن ببری بگردونیشون
شوهرم خونه رو مرتب کرد شامم بردیم بیرون ولی دیگه کارای صبحونه رو چون ساده اس خودم انجام دادم اما حرصم گرفت خب خودش پاشه یه چایی بریزه یا سفره رو حداقل کمکم جمع میکرد
خیلی ناراحتم از خودم بیشتر
باز چندروز دیگه یه مهمون همین مدلی دارم