شوهرم توی وانت تلفنی کار میکنه هر بار ک میره راه دور میگم من و با خودت ببر میگه ن راه خطر ناکه من کجا ببرمت اذیت میشی میگم برا من خطر داره من اذیت میشم تو چه کار داری منو ببر میگه ن نمیبرمت میگم الان ایامنوروزه منو ببر گفت ن دعوامون خیلی بالا گرفت هرچی از دهنم دراومد بهش گفتم با همین ماشین همه میریم ها شمال مشهد تهران قم ولی وقتی بار داره میگه نمیبرمت بعضی وقت ها پسر عموش و پسر عمش باخودش میبره ولی من و نمیبره