سلام من ی دختر ۲۰ سالمه مادرم از وقتی یادمه ساده زیست و قناعت گر بود من عاشق ادمای ام ک ب فکر اینده اند اما مادرم دیگ شورش وددراورده از بچگیم منو عین خودش بار اورده مادرم همیشه لباسای پاره و کهنه میپوشه حتی لباس زیر!!تو کل زندگیش ی عطر یا ی رژ نخریده،وسایل خونه مون کنگم ی پادری کهنه و مندرس دارع ک براش هیچ اهمیتی نداره همیشه رو فرشا روفرشی میکشه شاید باورتون نشه ولی عید فرش پاره رو شست ک دوباره پهن کنه!! دیگ ازش خستم حتی منی ک شاغلم میگپولات الکی خرج نکن تو فرهنگ لغت مادرم چیری ب عنوان اسنپ و دور انداختن پارچه کهنه تعریف نشده دیگ خستم ازش هرچی ی حدی داره تازه من ی خواهر برادر ۱۲ و ۸ ساله دارم اونام خیلی اذیتم میکنن وضع مالی مون هم بد نی خوبه میتونه بخره و نمیخره مامانم ب حدیه ک سالی ی بارم شلوار نمیخره پادری پاره پرده پاره فرش پاره حساب بانکی پر حتی دندوناش درست نمیکنم چکارس کنم؟
طی شدایام برومندی ما در سختی/همچو آن دانه ک در زیر قدم سبز شود
براش از کسایی بگو که یک عمر قناعت کردن اخر بعد از مرگشون دور از جون زن دوم اومد همه لوازمو داد سمسار و کل خوکه رو نو و نوار کرد شوهره هم گفت افرین به سلیقت. زن قبلیم سلیقه نداشت.
و یا ببرش بازار جنسای جدید و... ببینه اشتیاق پیدا کنه برای خرید