ب ینفر نیاز دارم باهاش حرف بزنم
تعریف کنم میخوام برم مسافرت با دوستمو خانوادش ولی تو مخین پشیمون شدم از اومدنم
ی دخترم هست جاریم قرار بشه خیلی چندشه من نگفتم ب خانوادم ک ایناهمهستن ک حساس نشن
1/تو جمع میگ نمیزارم بچم صد سال بره جایی من بودم عمرا میزاشتم یجوری منو ولگرد جلوه داد
2/من از لحاظ باسن سایزن بزرگترم ازش از روزی ک منو دید فرداش همش از این اسفنجیای خیییلی بزرگ استفاده میکنه
3/دیروز قرار بود امروز صبح بهم خبر بده بریم خرید هیچی نگفت بهم الان ک دیدمش تعریف میکنه برای یکی دیگ بلند امروز رفتم خرید چ درو دافایی بود همه مورنگکرده و فلانو اینا
خب ک چی افرین رفتی نبردی منو خرید من الان بی لباس موندم فککردی
کاراش واقعا داره میره تو مخم