2737
2739
عنوان

تو خیابون زدم تو گوش پسره ی عوضیییی😓😶

| مشاهده متن کامل بحث + 3095 بازدید | 100 پست

خوب کاری کردی

یه بارم من و خالم اینا تو بازار بودیم یکی اذیت خالم کرد خالمم انقد محکم زد تو گوشه پسره که کل بازار صداش پیچید بعد پسره می‌گفت جرات داری بیا بیرون همون موقع هم پسر خالم یه کمربند گرفته بود بعد خالم کمرو ازش گرفت پیچید دور دستش می‌گفت من میام بیرون تو هم بیا ببینم خونت ریخته میشه یا نه اصلا یه اوضاعی بود اون روز آخرشم مثه سگ فرار کرد 

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



من‌واسم پیش اومده ولی انقد شوک زده شدم و قفل کردم ک اصن نمیدونستم باید چیکار کنم اصن صدام‌درنمیومد مغزم فرمان نمیداد

فقط 4 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
تیکر هدفمه حامله نیستم.تویی که داری این امضا رو میبینی...آره خود تو   یه لبخند گشاد بزن اینجوری  آفرین الاان خوشگل شدی   دیگه نشینی غصه بخوریا همه چی درست میشه...   
بعد مامانمم یکم فهمیده بود داشت فوشش میداد دستشو گرفتم زود کشیدمش اونور رفتیم  اخه شهرمون کوچی ...

نه ، وگرنه محدودت میکنه

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد/ طلب عشق زه هر بی سروپایی نکنیم🙃🤌🏻میگه حسش نمیاد.حسش نمیاد ورزش کنم،کتاب بخونم ،به خودم برسم ،کار کنم ، درس بخونم،بیرون برم. خب معلومه که حسش نمیاد!!مگه آسونه که حسش بیاد؟یعنی کلا میخوای به بطالت بگذرونی که حسش بیاد؟خب بشین تا بیاد. نمیاد دوست من نمیاد.گاهی وقتا آدم باید خودشو مجبور به استارت یه کار کنه باید خودشو مجبور به پا شدن و دوباره ایستادن بکنه.اصلا فرق آدمای ضعیف و قوی همینه.اصلا درمان افسردگی و اضطراب همینه.باید خودتو مجبور کنی پاشی و استارت یه کاریو بزنی.نگو نمیتونم.نبستنت به تخت و مجبورت نکردن صبح تا شب توی سوشال مدیا باشی و بخوری و بخوابی که بهانه نیار پاشو برای یکبار توی زندگیتم که شده خودتو مجبور به انجام یه کاری کنی نتیجش صد از اینی که هستی بهتره حالت خوب میشه بهت قول میدم:)
2742
بعد مامانمم یکم فهمیده بود داشت فوشش میداد دستشو گرفتم زود کشیدمش اونور رفتیم  اخه شهرمون کوچی ...

نه لزومی نداره.. اگر هم چیزی به گوشش رسید، بگو چیز مهمی نبود که بخوام بهت بگم، پسره مزاحم شده بود، جوابشو دادم تمام 

2738

نگو من یه بار رفتم بازار خیلی شلوغ بود فکر کنم دم عید بود منم تازه کلاس دفاع شخصی رفته بودم .بعد یه پسر پشت سرم نیومد .هی یه چیزی می خورد به با سنم 

بعد من هی عصبی میشدم .یهو برگشتم یه کف گرگی وحشتناک زدم بهش 

بعد دیدم بیچاره یه گونی دستش بود .بینی ش خون اومد ولی بیچاره چیزی نگفت 

بعد همون بیچاره چند سال بعد پسر عمو شوهرم از آب اومد 

این اتفاق برای چند سال قبل ازدواج ه

شما و اسی  خوب کاری کردید. بدتر باید می‌کردید.

افرین

همونقدر که مستربین عروسکش و دوست داشت دوست دارم 🧸💕 من خودمو دوست دارم چون اولین قانون زندگیم برای پیشرفت اینه که اول خودمو دوست داشته باشم، خودمو دوست دارم با اخلاق تندم ، با بی حوصلگیم ، با سخت گیریم ..   خودمو دوست دارم چون انقد قویم که بادی به هر جهت نباشم 😉 با بالا رفتن سن هیچ تاثیری در سطح شعور ندارع، نهایتا یه بیشعور پیر میشی که فکر می‌کنی هر چیزی که بقیه میگن باید به خاطر سنت قبول کنن و احترام بزارن! طبیعت هوشمنده♻️  *درخواست ندین قبول نمیکنم 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز