سلاام..نمیدونم چیشد که اینطوری شد..
قبلاها مریضی من براش مهم بود ناراحتی من گریه های من..
اما الان تا یه حرف میزنم میگه بس کن حوصلتو ندارم ولی حوصله مامانشو خوب داره..چه سختی هایی که تحمل نکردم و آخرش این شد
به نظرتون چرا اینطوری شد ازمحبت زیاد یا اینکه دیگه دوسم نداره؟؟ راهش چیه چکارکنم خیلی حالم بده طلاق چی؟؟