رفته بودم مغازه لباس فروشی
مرده خیلی هیز بود با خالمم بودم
هی چشمش میچرخید رو قفسه سینه خاله ام
بعد تخفیفم نمیداد میخواست جنساشو قالب ما کنه
منم گرفتم لباسو پرت کردم گفتم این بنجولای آشغالتو به ملت میندازی هیز سگ چشماتم رو همه جا میچرخه آشغال گوه بگیرن دم مغازه ات رو
بعدشم اومد بیرون توجه نکردم چیزی میگه یانه مهم حرفم بود که زدم😂😂