2737
2739

من دیشب تاپیک زدم گفتم من مغازه دارم خواهرم اومد بهم سر بزنه از تهران اومده بود و تازه طلاق گرفته من بخاطر اینکه هنوز خونه نزدیک محل کارم پیدا نکردم در هفته سه شب رو فقط برای خواب میرفتم خونه مادرشوهرم که صب زود مغازه رو باز کنم. خواهرم اومد من به مادرشوهرم عصرش گفتم خواهرم داره میاد پیشم شما استراحت کنین من میرم مغازه همینکه خواهرم اومد مادرشوهرمم اومد وایساد به خواهرم گفت اقاتون چطوره خوبه خواهرمم ناراحت شد بعد انقد وایساد تا خواهرم بره منم گفتم مامان جان اگه میخوای برو شامتو بزار خواهر من حالا اینجاس یکمم معذبه(در گوشش گفتم!) بعد گفت تو منو بیرون کردی برات دارم هرچی معذرت خواهی کردم ج نداد شبم رفتم خونشون باهام دعوا کرد منم با گریه رفتم خونه خودم حالا امروز پدرشوهرمم باز اومده بحث با من که دستتو میشکونم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

چند روز پیش به صاحب مغازه ام که تازه عروسشو طلاق داده گفت عروستون خوبه ماهم پیش خونه عروست اینا هستش خونمون (با اینکه میدونست پسرش طلاق گررفته!) صاب مغازه امم ناراحت شد لج کرد با من 

بگو گ...وز نهایت بتونی از عنم بخوری 

نه تو مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی ، به حباب نگران لب یک رود قسم ، و به آن لحظه شادی که گذشت غصه نیز می گذرد ، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...بچه ها توی زندگی لحظات خوب و بد زیاد داریم ، که فک میکنین بدترین و سخت ترین لحظاتن ، باور کنید هیه کدوم نمیمونن ، میگذرن و میرن ، قدر داشته هاتون ، پدر و مادر ، برادر و خواهر ، دوست و فامیل رو بدونین ، با ادمایی ک باهاتون خوبن بی نهایت خوب باشید و مهربون ، همیناست که میمونه ، اگر کسی بد اخلاق و عصبی و یا باهاتون نمیجوشه ، لازم نیست باهاش بد رفتار کنید فقط فاصله بگیرید و بگذرید ، چیزایی هست که شما در موردش نمیدونین ، خوبی هارو جبران کنید کسی قراردادی نداره بهتون خوبی کنه ، توی لحظات قهر و عصبانیته ک ارزشتون باید نشون داده بشه ، هیچ موقع توی این لحظات کسی رو خراب نکنین ، ازش بد نگید ، هر چیزی رو ب زبون نیارید و خط قرمزا و حساسیت ها و راز های طرف رو روی دایره نیارید ، بعد خودشتون پشیمون میشین...سعی کنید پول در بیارید و پس انداز کنید ، معمولا توی زندگی خیلی بکارتون میاد ، اما هیچ موقع بخاطرش انسانیتتون رو زیر پا نزارید ، و بابتش غصه نخورید ، اما تمام تلاشتون رو هم برای بدست اوردن و نگه داریش انجام بدید ، حد اعتدال در پرداختن بهش هم فراموش نشه ، بهترین راه برای حفظش خرید اول مسکن ، اگر نمیرسه طلا و بعد خودرو ، اگر نمیرسه دلار هست ، و راه افزایشش هم کار کردن و سرمایه گذاری ...به خودتون برسید و خوش پوش باشید ، ادم تمیز و با لباس های خوب و دندان های سفید و مرتب و بوی خوب و تمیزی و عطر با کفش های تمیز و لباس های خوش رنگ همراه با لبخند رو همه دوست دارن....کتاب بخونید رمان بخونید تاریخ بخونید و بیهوده وقتتون رو هدر ندید ، با یجا نشستن و زیاد خوابیدنو یا زیاد بیرون و تفریح زیاد کردن موافق نیستم و کار درستی نیست چرا ک ارزش ها و موقعیت های ایندتون رو به خطر میندازه ، سعی کنید اطلاعاتتون رو از محیط پیرامونتون ، از مسایل روز از تلفن های هوشمند از بازار ، اجناس ، از اونچیزی ک توی زندگی خودتون یا اطرافیانتون بهشون میپردازن بالا ببرین.... اگر تا اینجا خوندی توی تاپیکی ک گفتم خوشحال میشم شرکت کنی و از چیزایی ک شخصا و با تجربه بدست اوردی یا فهمت راجب مسایل جالب و کاربردی رو بهم بگی ، ممنونم
2738

نمیشه تو مغازه بخوابی یا خوابگاه بگیری 

اصلا نرو خونه مادرشوهرت 

از دوران خوارزمشاهیان من در نی نی سایت خواننده خاموش بودم😂اگه دوست داشتی واس حل مشکلاتم ی صلوات بفرس🙃یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨

کاش بزرگترا بزرگتری بلد باشن و درس زندگی بهمون بدن نه که با رفتار اشتباهشون اشوب بپا کنن

چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
چند روز پیش به صاحب مغازه ام که تازه عروسشو طلاق داده گفت عروستون خوبه ماهم پیش خونه عروست اینا هستش ...

مادرشوهرت استاد نمک پاشیدن به زخم مردمه

امیدوارم تاوان حرفاشو خودش پس بده نه شما

از دوران خوارزمشاهیان من در نی نی سایت خواننده خاموش بودم😂اگه دوست داشتی واس حل مشکلاتم ی صلوات بفرس🙃یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687