خب حق داره عزیزم
سعی کن اوضاع رو کنترل کنی
مثلا وقتی میخوان بیان و قبلش بهت میگن بهونه بیار ک خونه نیستی یا مثلا بگو حالم خوب نیست نوبت دکتر دارم
یا خودت زنگ بزن بهشون قبل اومدنشون بهشون برسون که دارید میرید جایی یا مثلا بگو که شوهرت امروز خیلی سرش درد مبکنه و خوابه و خوابش سبکه جرات نمیگنم تکون بخورم تو خونه
زود بیدار میشه😐😂
من از اینکارا زیاد کردم تا مامانمو کنترل کردم البته مامانم خودش نمیومد
همش انتظار داشت خواهر کوچیکمو اخر هفته ها بیارم پیش خودم بمونه یا اینکه هروقت حوصله ش سر رفت ک دائمم میگفت حوصلم سر میره بیارش پیش منی که اون موقع دوماه از عروسیم میگذشت و شاغل بودم و واقعا حوصله مهمون نداشتم چون تایمی ک خونه بودمو فقط برا خودم و خلوت خودم میخواستم
خلاصه بهش رسوندم و متوجه شد و دیگه بیخیال شد
اینم بهت بگم ک انتظار داشت وقتی با شوهرم میریم تفریح خواهرامم ببریم و حتی چن بارم واضح بهم گفت😐من این چیزا رو ب صورت خودجوش و اینکه هر وقت خودم شرایطشو داشته باشم انجام میدم ولی بدم میومد ک بهم واضح میگفت و انتظار داش