من اون بچه ایم که توبدبختی هااولین کسی که بهش زنگ میزنن پاشوبیاکارداریم پاشوبیااماتوبدبختی های خودش ولش کن باباکی حوصله شوداره توشادی هابهش نگوهابی خیال اون نفهمه من اون زنی ایم که خونه داری بلدنیست ولی بی پولی هاکمترخرج کن هامن اون زنی ایم مریض شدبه ماچه پاشوبروخودت دکترمن اون زنی ایم دست وپاچلفتی هیچی بلدنیست فعلابیابروکاراموانجام بده مهم نیست آره من همه ی اینام کاش کمتربهم فشتربیارن دارن له میشم
یه پیشنهاد برات دادم.کاری واسه کشی انجام نده.وقته تو مشکلاتشونو حل میکنی عادتشون دادی باهات اینجوری رفتارکنن
آخی چقدرآدم اذیت میشه😪😪
واسه خودت زندگی کن کاری بهشون نداشته باش
عزیزم🥲🥲🥲درکت میکنم
بیا از امشب سعی کن یه کار کوچیک واسه خودت شروع کنی که نشون بده فقط واسه خودته و خودت خودتو دوست داری
اگه یه تاپیک بزنی همینجا در اینمورد و اولش بنویسی من اون زنیم…. میبینی همممون کلی حرف داریم فقط شاید دردامون کمی متفاوت
ولی منم واقعا حس میکنم اولویت اخرم همه جا چه تو خانوادم چه همسرم
سعی کن برا دیگران موقع کمک به اونا هم اولویت اولت خودت باشی اگه رفتی یه جا کمک بگو این قرار نیست هیچ وقت جبران کنه ها بذار ببینم توان روحیشو دارم با این اوصاف برم میتونم بگم برای رضای خدا یا نه اگه یه جاهایی نمیکشی از نظر روحی واقعا نرو
من یه دوست دارم جدا شده خونه مادرشه با بچه تقریبا ده ساله با اینکه شاغله برا خونه تکونی سبزی گرفتن های مادرش و یه سری کارای مادرش یا حتی دکتر رفتنای مادرش باید سره کار نره و همون اندازه از حقوقش کم میشه وقتی بخواد بیاد با دوستاش بیرون به هیچ عنوان حق نداره بدون فرزند بره کلا اگه جایی واقعا خیلی تنگنا باشه مجبور باشه بچه رو نبره یه کم بگذره مادرشو بچه زنگ بارونش میکنن و شروع میکنن غر زدن تلفن حرف زدن تو خونه به دوستاش براش غده قنه مگه یه کم کوتاه محل کار با صدای یواش بتونه حرف بزنه روزای تعطیل یا بچش برنامه میریزه مامان باید منو ببری تفریح و حتما تفریحی که مربوط به کودک باشه یا مامانش براش کار میتراشه
هیچ هویتی ازش باقی نمونده در کنار اینا اگه خواستگاری هم پیدا باشه خودش مایل باشه خانواده دلشون بخواد بی دلیلم رد میکنن اجازه رل زدنم که نداره چون کلا نباید سرش تو گوشی باشه هیچی دیگه رسما نابود شده
چی شده اسی🥲
چه مسئولیتی من خودم همه ی کارامسئولیتای زندگی روانجام میدم مگه وظیفه ی من برم کارای اداریشوبکنم مگه وظیفه ی منه برم این بیمه اون بیمه تاحلش کنم مگه وظیفه ی منه برم بعضی خریداکه اصلاازش چیزی سردرنمیارم بخرم بخدانه دنبال دلسوزی خواستنم نه چیزی دلم میخوادمنوول کنن خووشون کاراشونوانجام بدن پدرم بخداهرکاری داشته تاالان دست به سینه انجام دادم ولی دیگه نمیکشم چراهروقت من عذاب میکشیدم تواین آدماکسی نفهمیدچرانگفت چته چراباتحقیرکردن منوعذاب دادن گفتن نمیفهمه ولی من هزارباردلم شکست ولی نفهمیدن چون اصلابراشون مهم نبودم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
