من ۸ماه پیش با یکی بودم سر یک دروغ واقعن بدم عشقم گفت تفاهم نداریم و به دوستاش هم میگه به پری بگین قصد کوتاه امدن ندارم ولی خودش بهم تکس داده میگه هر سوالی درمورد برنامه نویسی و دانشگاه اینا داری بپرس یعنی دوستانه امکانش هست برگررده چون بهم گفت
اصلا خود اون دروغ مهم نیست همین دروغ گفتنه مهمه برام
من دنبال هوس بازی و خوشگذرونی نیستم وقتی حسی نباشه همچین کاری نمیکنم اعتماد یه بار به دست میاد و نگه داشتنش سخته ولی از دست بره تضمینی برای بار دوم نیست
وقتی حسی وجود نداره چرا فرصت بدم خب الان من بد و گند دماغ و بد اخلاق شدم ترجیح میدم حواسم به نمره و کار و ورزشم پرت باشه تا غصه قهر و آشتی و آزمایش کردنای بی خود
پس در همین حد بدون به درد هم نمیخوردیم تو از درون من خبر نداری چون زود به زود قهر اتفاق میفتاد سفره دل درست باز نشد من بد بین شدم و هستم و خواهم بود دیگه واقعا فایده ای نداره کوتاهی دو طرفه بود فقط اون تصمیم سخت باید گرفته میشد که من گرفتمش سخت بود ولی لازم بودو دیگه قرار نیست اون رابطه شکل بگیره حرف هایی که اون موقع میزدم و حس هایی که داشتم واقعی بودن و دروغی توش نبود ولی درست پیش نرفتیم کار رسید به اینجا الانم واقعا از تنهاییم راضی ام چون عادت کردم میدونم افسرده ام ولی خب انقد خودم رو درگیر میکنم که یادم بره افسرده ام یه تایمی واقعا از این سنگ بودنه در اومده بودم و همه چی فرق داشت ولی تا یه حرفی میزدم قهر پیش میومد میخورد تو ذوقم و ...تلگرامت رو پشت هم دیلیت کردی و پیاما از تو گوشیت پاک شده وگرنه سرچ بزنی فرصت آخر تعداد زیادی نتیجه برمیگردونه مشکل من راحت دروغ گفتنه بود،این که دروغ سنگین رو در کمال آرامش به یکی بگی خیلی حس بدیه وقتی طرف بفهمه خیلی دغدغه های مهم تری دارم باید بهشون برسم نیاز ندارم برای یک دقیقه از زندگیم هم جواب پس بدم هر تصمیمی که لازم باشه رو همون لحظه میگیرم چرا باید خرابش کنم منم دلی ندارم که حرفی ازش در بیاد شرمنده خداحافظت باشه
بعد این حرفا من یک پیام درمورد درس گذاشتم امد پیویم گفت هرسوالی داری بپرس کمکت میکنم یعنی امکان داره برگرده