سر و گوشش خیلی میجنبید، ۱۰ سال دعوا و جنگ ناجور، همه همسایه ها میفهمیدن آدم نشد، گفتم لااقل یواشکی نکن، پیام به کسی نده، ف ی لم ببین با خودم، ی مدت خوب بود، باز دیروز گوشیشو دیدم کلی گروه ناجور عضو شده بود پیام هم داده بود دنبال مورد بود...😔اونم مورد همشهری، احتمالا برا رابطه واقعی دیگه، مجازی هم نه!
همینکه دیدم گروه رو از خواب پاشد و فهمید ک فهمیدم، دعوای شدیدی باهاش کردم و خواستم بزنم بیرون در و قفل کرد، البته منم جایی برای رفتن ندارم! پدرم از شمر بدتره!
اومدم مردم تو رخت خواب، اون عوضی هم تا ۳ شب بیرون موند درحالیکه هر شب نهایتا ۱۰ و نیم تعطیله کارش، تا سه کدوم گوری بود؟
الانم گمشده باز رفته معلوم نیس کدوم گوری دوباره، اینکارارو میکنه که منو حرص بده، معلوم نیس الان داره چ گوهی میخوره...شما میگین چیکار کنم؟