2777
2789
عنوان

تجاوز

| مشاهده متن کامل بحث + 462 بازدید | 29 پست
چیشد که بهتر شدین من با همسرشم صحبت کردم میگه من خیلی دوسش دارم تا بتونم حالشو خوب نگه میدارم ولی بع ...

خیییییلی زیاد نابود شدم اون دوره ولی خداروشکر تنها کسی که کنارم بود شوهرم بود کم کم حالم باهاش خوب شد البته شوهرم همه چیو میدونست و باهم بودیم یه مدت طولانی 

بزار یکم بگذره خودشو جمع می‌کنه 

من حتی چندین بار خودکشی کردم دوره ی خیلی سختی بود هنوزم وقتی یادم میاد کلی گریه میکنم ولی خوب کمرنگ شده از ذهنم 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اره  خیلی. وقته از این ماجرا گذشته؟؟

 

آره چندساله... میگفت با یکی دوست شدم توقع اینو نداشتم ولی انگار از سرقرار دزدیده بودش برده بودش خونش بعدشم ازبس تهدیدش کرده بود چیزی به کسی نگفته بوده 

بهش میگیم میگه دست خودم نیست ناراحتی زیاد داشتم باعث شده اینطوری شم‌

راست میگه واقعا دست خودش نیست من کامل درکش میکنم اگه پدیش صدتا روانشناس هم بره بازم باید زمان بگذره 

خیلی سخته...واقعا متاسفم 🤍🤍


باید از روانشناس کمک بگیره. قرص و دارو تا یه مدت شاید جواب بده ولی اون خاطرات همیشه ته ذهن می‌مونن. روانشناس خوبی براش پیدا کنین که روش کار کنه شاید کمی از رنجش کمتر بشه. مدام هم بهش یاداوری کن که خودش هیچ تقصیری نداشته و نباید با خودش فکر کنه که شاید اگر اون کار می‌کردم اون روز این اتفاق برام نمی‌افتاد. 

و اینکه تنهایی گاهی اوقات مثل سم می‌شه. خاطرات بیشتر به سرت حمله می‌کنن و مرورشون می‌کنی و باعث افسردگی می‌شن به مرور. اگه کاری یا تفریحی هست که دوتایی بتونین انجام بدین که وقتش پر بشه، خیلی خوب می‌شه.

خیییییلی زیاد نابود شدم اون دوره ولی خداروشکر تنها کسی که کنارم بود شوهرم بود کم کم حالم باهاش خوب ش ...


خب خداروشکر میدونین خیلی حساسه مثلا شوهرش رفته ماموریت صبح بهش گفته اگه بتونم باهات تماس میگیرم نشد فردا الان داره گریه میکنه زنگ‌ زده به من میگه معلوم نیست چطورش شده

راست میگه واقعا دست خودش نیست من کامل درکش میکنم اگه پدیش صدتا روانشناس هم بره بازم باید زمان بگذره& ...

آره و تنهایی بدترش میکنه و منم متاهلم نمیتونم پیشش باشم خیلی

خب خداروشکر میدونین خیلی حساسه مثلا شوهرش رفته ماموریت صبح بهش گفته اگه بتونم باهات تماس میگیرم نشد ...

من همیشه به مامانم میگم زیادی قوی بودم الان دیگه دلم نمی‌خواد قوی باشم 

حق بهش میدم 


آره و تنهایی بدترش میکنه و منم متاهلم نمیتونم پیشش باشم خیلی

تنهایی خیلی بدتره ولی من خودم سعی کردم یه مدت تنها باشم یواش یواش شروع کردم بزار به خودش بیاد 

چقدر وقته که میگذره از این موضوع ؟

من همیشه به مامانم میگم زیادی قوی بودم الان دیگه دلم نمی‌خواد قوی باشم  حق بهش میدم

اوم سخته واقعا الان زنگ زده گریه میکنه میگه اگه شوهرم بمیره من چکارکنم دیگه کیو دارم درحالیکه اون قطعا سالمه الان یه وسواس خاصی گرفته منم نمیفهمم باهاش چکارکنم

تنهایی خیلی بدتره ولی من خودم سعی کردم یه مدت تنها باشم یواش یواش شروع کردم بزار به خودش بیاد  ...

چندسالی میشه دقیقشو نمیدونم

شماهم وسواس فکری داشتین یه مدت؟

اوم سخته واقعا الان زنگ زده گریه میکنه میگه اگه شوهرم بمیره من چکارکنم دیگه کیو دارم درحالیکه اون قط ...

اخیییی عزیزم 

وای یادم میاد به خودم وقتی دوست بودم با شوهرم انقد بهش پیام میدادم و زنگ میزدم بیچاره کلافه شده بود همش میترسیدم اتفاقی براش بیافته همش میگفتم اگه اون نباشه من چیکار کنم 😥🥺کاش زودتر از این مرحله بگذره 

اخیییی عزیزم  وای یادم میاد به خودم وقتی دوست بودم با شوهرم انقد بهش پیام میدادم و زنگ میزدم ب ...

امیدوارم واقعا جالبش اینه هرروز میگه نکنه شوهرم منو دوست نداره نکنه ولم‌ کنه نکنه بمیره هرروز... بعد هیچ وقتم ازاین ترس های الکیش دست بر نمیداره چون یه شوهری داره واقعا عاشقشه خیلی هواشو داره الانم ماموریته نمیتونه صحبت کنه وگرنه همش کنارشه که حالش بد نشه

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792