خونه مادرشوهرم بودیم
عمه های شوهرم اونجا بودن
گوشیم دست بچه خواهرشوهرم بود
خونه تازه خریدیم یخورده از قسطش مونده
بعد دختر خواهر شوهرم برد فیلم خونمونو بهشون نشون داد گفت خونه زن داییه
بعد از اینکه رفتن خواهرشوهرم سرم داد زد
من هنوز نامزدم
گفت واسه چی خونه رو به همه نشون میدی ببین اگه تونستی قسطشو بدین من اسممو عوض میکنم همه چشمون میزنن
بعد منم گفتم آبجی خدا بزرگه درست میشه شوهرمم داد زد گفت کجا درست میشه باید کابینت بزنم باید وسایل بخریم
منم داد زدم گفتم صداتو واسم نبر بالا
بعد پدرشوعرم گفت تو خونه خریدنی گفتی من عروسی نمیخوام گفتم خب حالا من میخوام اون موقعه گفتم نمیخوام که بابام ۵۰۰میلیون کمک نکرده بود حالا که کرده عروسی میخوام
بچه ها من همیشه میرم خونه پدرشوهرم همش بهم نیش میزنن من چیکار کنم آخه 🥲🥲🥲🥲