من چندروزی بدلیل ام اس بیمارستان بستری ام و دیروز ساعت ملاقات دوتا دوستام با شوهراشون و برادرشوهر و جاری اومدن دیدنم و داشتیم حرف میزدیم جاری برگشته میگه رفتم خونتون به بچه ها سر زدم و من گفتم خیلی ممنون زحمت کشیدی و فلان ..برگشته میگه خونه خیلیییی بهم ریخته بود هروقت مرخص شدی برو حسابی تمیز کاری کن .. من لبخند زدم .. دوباره ادامه داد دیواراا و یخچالت پره جای انکشت .. زمین پره وسایل و اسباب بازی و راه میرفتی پات گیر میکرد اصلا خیلی افتضااح بوددد رفتی خونه حتمن تمیز کن .. اینو سه چهار بار تکرار کرد ک رفتی خونه تمیز کن .... اخه بگو کثافت نمیبینی من بزور راه میرم چجوری تمیز کنم بعدش اصلا عشقم میکشه خونه م بهم ریخته باشه بتوچه ..تو برو خونه خودت رو انقد بساب تا جونت درآد