یادم نمیاد ک برام مادری کرده باشه... همیشه تا جاییدک یادمه خونه شلخته بود و من با اینکه بچه بودم جارو دستم میگرفتم
اکثر مواقع از مدرسه ک میومدم گرسنه میموندم چون ناهار درست نمیکرد
هیچ وقت بدردم نخورده
خیلی ازپسرای فامیل و اشنا بخاطر اخلاق بد مامانم نمیومدن خواستگاری
یادمه همه بچه ها میخواستن اردو برن همه مادراشون اومده بودن بدرقه مامان من مثل مامانای بقیه نبود
حتی الانم ک از لحاظ جسمانی ضعیفم و حالم بده جا اینکه نگرانم باشه بفکر اینه لباسش رو اماده کنم
هرچی هم بهش میگم حالم بده انگار ن انگار