دوسش دارم ولی دوسم نداره دیروز دیدمش بعد مدتها...
اونقدر محو تماشاش بودم ک یادم رفت حتی سلام بدم...
راجع ب کار بود بیست دقیقه تونستم باهاش صحبت کنم.ی چشمش ب تی وی بود ک داشت فوتبال میداد و ی چشمش رو در و دیوار و سقف و من سرتاپام چشم بود و داشت میبلعیدم ثانیه های دیدارو.
اون راحت و رسا و قشنگ میگفت من پس و پیش و جا ب جا و ناقص میحرفیدم.
اون چشماش میخندید من چشمام از فشار بغض و نریختن اشک ب رگاش فشار اومده بود و سرخ شده بود.
اون صورتش میدرخشید از سرحالی ولی من صورتم زرو و رنگ پریده بود.
ب خودم گفتم این آخرین شانسته استفاده کن چون دیگه تکرار نمیشه....لال. گنگ و مبهم بودم.فقط داشتم ثانیه ب ثانیه ثبت میکردم و ب قلبم میگفتم بفرما رفع دلتنگی کن ک دیداری نیست....
عشق یک طرفه دردناکترین و شیرین ترین و تلخترین حس دنیاست