بچها من با خواهر شوهرم قهرم هرچی عز دهنش در اومد بهم گفت
هر جور دلش خواست رفتار کرد اومد تو خونه من محلم نداد حتی ی سلام نکرد
اونا ی شهر دیگه زندگی میکنن ما ی شهر دیگه چند روز دیگه قراره بریماون شهر پدر شوهذم خونه خریده داده ب اینا اجاره دارن اسباب میبرن
پدر شوهرم نمیدونه ما قهریم
ب خاطر ی سری ملاحضات الان من موندم رفتیم شهرمون برم اونجا یا نه از ی طرف میگم من با این بشر قط ارتباطم شوهرم تنها بره از ی طرفم میگم خب الان ممکنه پدر شوهرم ناراحت شه خونه جدید خریده نرم
برم محل سگم بهش ندم موندم چ کنم توروخدا خواهرانه ترین راهو بکید میخوام بسوزه چون بدجوری منو سوزوند بد حوزییی