روزی که فهمیدم حامله ام با گریه و ترس راه افتادم تو خیابون اولین مطبی که چشمم خورد خانم بود و خلوت متخصص داخلی بود رفتم تو و نشستم کلی گربه کردم گفتم ۴۰ سالمه کارمندم و این وضعیتم چقدر بهم امید داد تو مطبش قانع شدم ولی وقتی اومدن بیرون باز ام گشتم دنبال متخصص زنان و خلاصه رفتم تو مطب دکتر تا حالمو دید گفت حامله ای گفتم آره گفت اگه نمی خوایش نه سونو بده نه چیزی اخر هفته بیا مطب برات یکاریش می کنم
اونجا به خودم اومدم دیدم نه من آدم این کار نیستم
گفتممشکل شخصی ندارم باهاش فقط می ترسم از سنم از شرایطم از آرامشی که الان تو زندگیم دارم و بچه ها نقریبا مستقل شدن...
خلاصه که بارداری پر چالشی بود
الان ۳۶ هفته ام و به امید خدا ۲۰ روز دیگه زایمانمه
بی صبرانه منتظرشم و با تمام وجود دوستش دارم
تنها آز وم اینه سلامت باشه و خدا مثل همیشه کمکم کنه