من کلا خیلی مامانم رو دوست دارم خیلی ام بهش وابسته ام اونم خیلی دوسم داره ولی حس میکنم خاهراش رو بیشتر دوس داره من بهش میگم بیا بریم شمال میگه نمیام خواهرام باید بیان
ولی خاهراش میگن بیا بریم اینجا میره
منم خیلی ازین قضیه شاکیم که تو اونا رو بیشتر دوس داری
این هفته رفتن مسافرت دختر خاله هامم رفتن ولی من خودم گفتم نمیام انتظار داشتم مامانم از نیومدن ناراحت شه یا بگه باید بیای ولی گف توام با شوهرت نمونید خونه برید گردش منم ب شوهرم گفتم بیا بریم پنج شنبه بعد کار گفت ماشین رو باید بدم تعمیر گفتم نمیخاد الان خرجش کنی بیا با اتوبوس بریم گفت من دوست ندارم با اتوبوس
منم الان با مامانم و شوهرم قهرم میدونم زور میگم ولی آروم نمیشم