2777
2789
عنوان

به کی حق میدین؟

| مشاهده متن کامل بحث + 332 بازدید | 55 پست
آفرین حرف خوبیو زدی  دقیقا منو شوهرم ۱۲سال دوست بودیم اردیبهشت امسال عقد کردیم با اینکه خانوا ...


میگم که مرد نبوده ولی ادعای عاشقیش زیاد میشد

کل خانوادش مغزشو انگار شست و شو دادن هعی چی بگم

خانوادش اگه ناراضی بودن از اول میگفتن

اصلا بقیه به کنار بالاخره خووودش قبول کرد 

راحت ازدواج کرد همه میگن پسری که بخواد بدستش میاره بدست میاره ولی اگه تموم راها بسته باشه بازن میتونه؟


مقصر پسره

چقد زندگی من بود این داستان

یک سال ادعای عاشقی کرد، میگفت جونمم برات میدم

اخرش عمه ش اومد گفت دخترعمتو بگیر تا نمردم

اونم گفت چششم

ساده خیلی ساده ازمن گذشت

درزندگی من،عزیزی با رفتنش، شوق تمام امدن ها را تا ابد از من گرفت-نمیتونم وانمود کنم هیچ اتفاقی نیفتاده، وقتی بخش بزرگی از زندگیم به یه دلتنگی عمیق تبدیل شده، آدما قصه عاشقانه خودشون رو دارن که برای نوشتنش همه کار کردن، کی می‌دونه هر کدوم از ما برای دلبسته کردن اونیکی چقدر تلاش کرده، کی می‌دونه کدوم یکی از ما قلبش اول لرزیده؟ کی می‌دونه چند بار از شنیدن اسممون با صدای همدیگه دلمون ریخته؟ ما یه روز به خودمون اومدیم و دیدیم یه چیزایی بینمون عوض شده، حالا دلمون تند تند برای همدیگه تنگ میشه، بارون که میزنه بیشتر بهم فکر میکنیم، پاییز که میاد یه جور دیگه ای دیوونه هم میشیم.کی می‌دونه اولین باری که حس کردیم همدیگه رو دوست داریم چند شب نخوابیدیم؟ کی میدونه توی اولین دیدار چند ثانیه به هم خیره شدیم و پلک نزدیم، ‌کی می‌دونه کی زیر قولمون زدیم و همدیگه رو فراموش کردیم.من نمیدونم کجایی و روزات رو چطور سر میکنی، نمیدونم دلت برای کی تنگ میشه و با چه خاطراتی زندگی میکنی، اما میدونم که یه قصه عاشقانه همیشه عاشقانه ست، حتی اگه آدماش باهم غریبه شده باشن.چشمت رو ببند و گوش کن! یکی بود یکی نبود، ما یه روزی عاشق هم بودیم.به من می‌گه بجنگ! کجای من به سربازها می‌خوره؟ آدم که جنگجو نیست، برای همه‌چیز بجنگه. آدم، آدمه. بغل نشه، پوست تنش از غم تجزیه می‌شه.غرق شدن تایتانیک برای خرچنگهای زنده ای که تو آشپزخونه ی کشتی بودن یه معجزه بود، همون قدر محال ... همون قدر غیر ممکن ...

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اره اینم خواستم بگم پسره اگ‌واقعا عاشق باشه یه راهی پیدا میکنه راس میگی

اگه همه چی بر خلافش باشه جی؟هر تلاشی بکنه ولی نشه چی؟اگه انگار زندگی آیندمون کلا از هم جدا باشه چی؟

من از عاشق بودن اون شکی ندارم چون بود 

من خودم تجربه مشابه داشتم که این قاطعانه میگم کم کاری از سمت پسر نزدیک دوسال باهم بودیم عاشقانه!کام ...

این همه علاقه و عشق ۲ساله به خاطره جهیزیه و حرف مامانش هیچ؟

من بهش میگفتم خوب شد باهات ازدواج نکردم وگرنه هر چی میشد باید حرف مادرت میشد چون هیچ اختیاری از خودت نداری اختیار از خودت نداشتی اشتباه کردی سمتم اومدی

بعد میگه نههه اونا فقط نظرشونو میگفتن که اگه بری اون شهرر غریب میشی خانوادت اونجاا نیستت اینجا پدرت مریضه چطوور مارو تنها میذاری؟؟میدونی فقط نظرشونو میگفتن دخالت نمیکنن

بعد یه طرف میگفت حال من از حالت بدتره نمیدونی که اینطوری شدم اونطوری شدم خب خودت انتخاب کرد دیگه حرفت چیه از طرفی میدونم واقعا حالش بده چون چشم بسته کلا به حرف مادرش ازدواج کرد اصلا سن دختره رو نمیدونه ولی خب فامیلشه و علاقه ای هم بهش نداره به من علاقه داشت ولی لیاقت نداشت

فقط به خدا واگذارشون میکنم

الانم هی زنگ میزنه که چی؟مگه زن نداری؟مثلا دلت برا من تنگ میشه؟!فقط منو ساده گیز اوردن 

میگم که مرد نبوده ولی ادعای عاشقیش زیاد میشد کل خانوادش مغزشو انگار شست و شو دادن هعی چی بگم خانوا ...

به نظرم اره

می‌دونی چرا من اینو میگم

چون خودمو دارم میبینم شاید باورت نشه اما پسری که اگه مامانش یا باباش میزدن تو صورتش سر بلند نمی‌کرد آخرش تو روی خانوادش وایساد کار خودشو کرد 

مامانش انقد مخالفت کرد که شوهرم گفت ولش کن الکی بهش میگیم جدا شدیم نامزدیو بهم می‌زنیم ولی میریم عقد میکنیم 

من وقتی بهش گفتم من نامزدیو بهم زدم طلا رو برات فرستادم دسته پسرت هست ازش بگیر انقد گریه میکرد مامانش که نگو همش می‌گفت چرا پس  فرستادی پسرم جونش واست میده 

بعدم که این کارو کردم یه جورایی تا چند روز دست از مخالفت و فوحش دادن برداشت اما وقتی رفتیم آزمایش خون باز همون اش و هم اون کاسه شد 

دوباره فوحش دادنش شروع شد مخالفت کردنش شروع شد 

یعنی این چیزا رو که میگم فقط یه چیزی دارم تعریف میکنم واگرنه تو مدت کم خیلی سخت گذشت آخرشم که تنها رفتیم عقد کردیم

پسری که فکرش هم نمی‌کردم تو رو خانوادش وایسه کار خودشو کرد بهم می‌گفت خانوادم تا یه حدی میزارم دخالت کنن یا حق دارن دخالت کنن 

به نظرم اره می‌دونی چرا من اینو میگم چون خودمو دارم میبینم شاید باورت نشه اما پسری که اگه مامانش ی ...

خداکنه خوشبخت ترینا باشین کنارهم❤

هوم پس اگه خودش میخواست میتونست و خودشم تصمیمشو گرفتو تموم شد

همون بهتر که گیرشون نیوفتادم زندگی ادامه داره و باید قوی بود

مقصر پسره چقد زندگی من بود این داستان یک سال ادعای عاشقی کرد، میگفت جونمم برات میدم اخرش عمه ش او ...

هوم ساده میگذرن و زیر حرفاشون میزنن

ولی دیگه برا من مهم نیست میتونم خودم زندگیمو قشنگ کنم و با امید و شادی و خوشحالی زندگیمو ادامه بدم 

ارزش ناراحت بودنمو نداره و دیگه نباید ذره ای بهش فکر کنم 

بگواین اولشه اینقدر میخایی تا اخر عمرت حسرت و درد بکشی بدبخت همشم بخاطر بی عرضگیت دیگه هم به من زن ...

اولاش خیلی زنگ میزد جواب ندادم دیگه یه بار گفتم چی داره بگه جواب دادم هر چی تونستم گفتم وگرنه از همه جا بلاکه ولی پیام زنگش میاد


یه دختری با یه پسر نامزد میشن ولی نامزدی اونها فقط سر شهر بهم میخوره ‌چون دختره زیر حرفش زد وقبول نک ...

دقیقا منم اینطورم زد زیر حرفش

اخه خدارو خوش میاد با این کارشون؟

خانوادش عذاب وجدان نمیگیرن؟

خودش که میدونم عذاب وجدان میگیره ولی اینم میگذره میره زندگیشو راحت میسازه فقط از زندگی من سواستفاده کردن

اون مادرش مثلا بزرگتر بود هیچی نمیدونست؟

مثلا نمازخونه پس چرا با یه دختر اینکارو کرد؟

پسرو دخترشو باهم جشن نامزدی گرفتن دیگه خیالشون راحت شد

دوتا بچش ازدواج نکرده بودن دیگه راحت شدن

به اونا چه که دختر  منتظر بوده یا دل داشته یا زندگی داشته یا امید داشته یا حالا هر چی مگه نه؟

همش با من تصویری صحبت میکردن هی جان جان میگفت چی شد؟میگفتم مهربونه میگفتم خوبه

ولی ذره ای به من فکر نکرد حتی ذره ای فقط به فکر خودشو دخترش بود که کنارش باشه البته تک فرزندم نبود ماشالله دور و برشون زیاده حالا من تک فرزند

اره دیگه تا وقتی پسر خود آدم باشه دختر بقیه چی میگه؟ هرجی شد که شد با دلش بازی شد که شد دلش شکست که شکست

چرا باید اصن براشون مهم باشه؟






خداکنه خوشبخت ترینا باشین کنارهم❤ هوم پس اگه خودش میخواست میتونست و خودشم تصمیمشو گرفتو تموم شد هم ...

اره عزیزم سعی کن کمرنگش کنی از ذهنت 

بهترینا قسمتت میشه مطمعنم 

یه خاستگار داشتم نزدیک ۵/۶سال درگیر بود داداشم می‌گفت نه هر بار که میومدن وقتی بهش فک میکنم همش میگم خداروشکر که نشد واگرنه الان با یه بچه باید جدا میشدم 

اگه نشده حتما به نفع خودتو زندگیت بوده خودتو ناراحت نکن گلم 

اره عزیزم سعی کن کمرنگش کنی از ذهنت  بهترینا قسمتت میشه مطمعنم  یه خاستگار داشتم نزدیک ۵ ...

به امید خدا

باید قدر لحظه لحظه زندگیو دونست و نباید بذاریم چیزی مانعمون باشه

و به قول شما هر چیزی حکمت داره

ولش عزیزم اگ سرکار میرف پول داش میتونست ی خونه اجاره کنه تو ببره با خونادشم قط رابطه کنه یا حد همه چیو نگه داره ک مشکل ایجاد نشه گلم تو ک از همه چی خبر نداری شاید ب نفعت بود
دلا خوو کن به تنهایی🍁🍃که از تن ها بلا خیزد🍁🍃
دقیقا هر چی میشد باید حرف مادرشو گوش میداد اگه اینطوری بود سمتم نمیومد منم زندگیمو ادامه میدادم ال ...

ناراحت نشو حتما اینطوری بصلاحت بوده. ولله من خسته شدم از دهن بینی شوهرم

ولش عزیزم اگ سرکار میرف پول داش میتونست ی خونه اجاره کنه تو ببره با خونادشم قط رابطه کنه یا حد همه چ ...

خونه اونجا داره ولی خانواده من نمیذارن برم یه شهر دیگه تنها چون تک فرزندم هستم که از اولم بهش گفته بودن و قبول کرده بودن..

قطع رابطه کنه؟هه همه بهش مبگفتن به خاطره یه نفر آدم میخوای مارو تنها بذاری بری؟

تصمیمشم گرفت

اره به امید خدا که حکمتی داشته..


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز