بچها ماجراش طولانیه تو تایپیک های قبلم هست
من چند وقت پیش صدای خونواده همسرمو شنیدم که همشون ب من بابام فوش دادن حرف های خیلییییی بدی زدن
باهاشون قهر ک نه ولی به شدت ناراحت بودم
خونشون میرفتم با ناراحتی زیاد
تا اینکه ما از کربلا اومدیم اینا همه پا شدن اومدن خونم
خواهر بزرگش ک تو خونه منم بهم محل نداد ب داداشش ک شوهرم باشه گفت ب خاطر تو اومدماااا
حتی ی زیارت قبولم نگفت
ولی بقیه خانوادش گفتن
منم ی اخلاق مزخرفی دارم
یکی میاد خونم دشمنمم باشه نمیتونم بد باشم
یا اخم کنم
حتی اگه قهر باشم خلاصه خوب باهاشونم
حالا فردا تولد برادر شوهرمه
فردا شبم همه خونه ما هستن
داشتم فکر میکردم
ی کیک براش بخرم ی کادو بدیم سوپرایز شه
ولی میگم نکنه اشتباه کنم این همونی که ب شوهرم میگفت زن تو دنبال دعوا درس کردنه اله بله
پشت سرم
به نظرتون چی کار کنم ببخشید طولانی شد