فرض کن تو روستایی و الان سال 1350هست در چه حالی هستی ساعت 9شب هست و برف میباره چه صداهایی میشنوی چه حسهای قشنگیو داری تجربه میکنی بگو تا دور هم تصور کنیم و لذت ببریم
ازین میترسید که چون ۲۸ سالتونه ۴ سال برید دنبال علاقتون وقتی تمومش کردید بشه ۳۲ سالتونه؟😵🤯 شما چه اون رشته رو بخونید چه نخونید چند سال دیگه میشه ۳۲ یا حتی ۴۰ سالتون🤫 پس چرا وقتی قراره در هر صورت بشه ۳۲ سالتون هدفتون رو دنبال نکنید😉🙃
😍حسهای قشنگی یه رمان خواندم با همین مضمون بنظر من زندگی واقعی اونا داشتن سماور نفتی گوشه ...
من دوس داشتم سال ۱۳۳۰ مثلا به دنیا می اومدم
ازین میترسید که چون ۲۸ سالتونه ۴ سال برید دنبال علاقتون وقتی تمومش کردید بشه ۳۲ سالتونه؟😵🤯 شما چه اون رشته رو بخونید چه نخونید چند سال دیگه میشه ۳۲ یا حتی ۴۰ سالتون🤫 پس چرا وقتی قراره در هر صورت بشه ۳۲ سالتون هدفتون رو دنبال نکنید😉🙃
هر زمانی یه قشنگی داره ولی اون سالها یه حس زندگی داره که زندگی واقعی بوده
میدونی همون حیاظ هایی ک ۳۰ و ۴۰ تا بچه توش بود ، اون خونه هایی ک هرشب با نهایت سادگی مهمون داشتن ، اون کرسی ک همه زیرش بودن اون سفره ایی ک با جون و دل پهن میشد می ارزه با کل تجملات و فخر فروشی های الان
ازین میترسید که چون ۲۸ سالتونه ۴ سال برید دنبال علاقتون وقتی تمومش کردید بشه ۳۲ سالتونه؟😵🤯 شما چه اون رشته رو بخونید چه نخونید چند سال دیگه میشه ۳۲ یا حتی ۴۰ سالتون🤫 پس چرا وقتی قراره در هر صورت بشه ۳۲ سالتون هدفتون رو دنبال نکنید😉🙃
ازین میترسید که چون ۲۸ سالتونه ۴ سال برید دنبال علاقتون وقتی تمومش کردید بشه ۳۲ سالتونه؟😵🤯 شما چه اون رشته رو بخونید چه نخونید چند سال دیگه میشه ۳۲ یا حتی ۴۰ سالتون🤫 پس چرا وقتی قراره در هر صورت بشه ۳۲ سالتون هدفتون رو دنبال نکنید😉🙃
صدای گوله های برف که میخوره به شیروانی . صدای سوختن ذغال توی کرسی . خوردن لبو و تنقلات . شب نشینی با پدر بزرگ ... که البته من هیچکدوم بجز مادربزرگ . مادر مادرمو کلاس پنجم دیدم دیگه ندیدم در حد چند ماه . تو خونه داییم نوبتی بود
خیلی مهمه که یاد بگیری چه جوری به تنهایی هم خوب باشی.باید یاد بگیری که چه جوری به هنگام زمین خوردن خودتو بالا بکشی، نیاز های خودتو تأمین کنی، اشکهاتو پاک کنی و خودت رو خوشحال نگهداری.اینکه افرادی رو برای خودت داشته باشی واقعاً عالیه، اما نمیتونی انتظار داشته باشی که همیشه کنارت باشن...