شوهرم گفتم خرما میخام برام بیار،رفت بیاره،اما گفت بیا یه خرما بخور،گفتم خدایا چیشده،گفتم ینی زورش اومد خرما بیاره،چیشده آخه،رفتم گفت یه خرما بردار،گفتم چرا؟ترسیدم نکنه کرم داره خرماعه،خلاصه گفت بردار گفتم تو بده،من میترسم،گفت بردار نترس،خلاصه یه خرما برداشتم،ینی دهنم کردا،خخخخ،گفت قشنگ بخور،گفتم توش کرمه چیه؟بدجور ترسیده بودم،گفت ن بخور،هستش رو تمیز کن،کار دارم،خلاصه هسته رو گرفت،از تو یقم انداخت پایین،افتاد زمین گفت بچه دختره