2777
2789
عنوان

صدسال دیگر

61 بازدید | 2 پست

صدسال دیگر  


دانه کوچک گل رز  در خواب بود و منتظر روزی که پوسته اش ترک بخورد و بتواند  دستهایش را بیرون  بیاورد و خاکها  را کنار بزند و از این محیط تاریک  راهی به سوی نور پیدا کند

  همان خورشیدی که صدای همیشگی  بارها از گرمایش  از روشنایی ش برایش گفته بود

تنها


تنهایی  آزارش میداد دوست داشت باز هم همان صدای همیشگی برایش شعر بخواند  شعری در مورد آدم ها،  در مورد زمین سرسبز  ، رودها و چشمه های زیبا، دریای پرتلاطم و اقیانوس های بزرگ


کاش وقتی متولد میشودو سر از خاک بیرون میبرد   روباه هم انجا باشد

دوست داشت روباه را از نزدیک ببیند

همان روباهی که صدای آشنا و همیشگی  خاطراتش را با شعر به یاد می آورد

یکی از شعرهای  صدای همیشگی و آشنا را خیلی دوست داشت و بارها در خواب تکرارش کرده بود


:سلام روباه با من بازی میکنی

:نمی تونم باهات بازی کنم  اخه من که اهلی نیستم

: غم انگیز تر از اینکه بیای و کسی خوشحال نشه چیه ؟

:بری و کسی متوجه نشه


یکی از این روزها دانه که از خواب بیدار شد حس کرد پوسته اش ترک خورده  دستهایش را به سختی بیرون آورد و خاکها را کنار زد

پیچ وتابی به ساقه نحیفش داد  هوای خنکی به جوانه کوچک ش خورد

حس خوبی در تمام رگبرگهایش پیچید


: سلام گل قشنگم  به دنیا خوش اومدی

تولدت مبارک  رز کوچولو


صدای همیشگی و آشنا بود

سرش را بالا کرد

پسرکی با موهایی طلایی و مواج   شالی حریر دور گردنش بود که ستاره ای از آن آویزان بود

: اسمت چیه صدای آشنا

:من شاهزاده کوچولوی قصه ی  آنتوان دوسنت اگزوپری  هستم

من بودم که در گوشت لالایی زمین و آدمها را می خواندم


: چرا آدم ها برای تولدم نیامده اند   روباه کجاست  دوست دارم با او بازی کنم

:گل رز قشنگم     کوچولوی دوستداشتنیم

آدم ها دیگر اینجا نیستند.    روباه هم نیست دیگر هیچکس نیست به جز من و تو و خورشید    همان چیزی که در ان بالا میدرخشد

: آدمها کجا رفته اند

:سالها شاید صد سال پیش   شایدهم بیشتر   همان روزهای قشنگی که برایت  میگفتم در کنار  هم زندگی میکردند

همه جا سرسبز بود  چشمه ها پرآب و دریاها متلاطم     آب انقدر زیاد بود که قدر ش را ندانستند و بیهوده آن را هدر میدادند  آنقدر زمین را  گرم کردند  که دیگر باران هم نمی آمد

اب کم شد و کم  تا بر سر آب به جان هم افتادند  

انقدر جنگ بالا گرفت  که برای تصاحب آب  از چیزی به نام بمب هسته ای استفاده  کردند. و همه ی آدها و جانوران   از بین رفتند


من از سیارک خودمان  نظاره گر  این روزهای تلخ  بودم

دیگر هیچکس در زمین نبود  حتی گیاهی هم رشد نمیکرد.

من و گل رز قشنگم.  همان که هنوزم عاشقش هستم.  تصمیم گرفتم تو را به زمین بیاوریم تا اولین دانه ی امید در اینجا باشی


تا دوباره زمین جان بگیرد  و بشود همان زمین  قصه ی  آنتوان دو سنت اگزو پری

آدم ها آمده اند که روزی بروند پس خاطره خوبی از خودت به جا بگذار

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792