من دخترم پنج سالش بود اتاق خودش میخوابید نصف شب ها بیدار میشد آب میخواست و میگفت باید کنارم بخوابی تا من بخوابم بعد بری اکثرا هم تو اتاق خودش خواب بد میدید ،بعد همیشه الان قرآن میزارم بالاسرش خواب بد خیلی کم میبینه
یک بار من آب آوردم دراز کشیدم کنارش ،خوابم برد ،بعد حس کردم دوتا انگشت روی شونه ام میزنه مثل بیدار کردن کسی به آرامی ،پشتم به تخت دخترم بود اما حس میکردم یکی پشتم نشسته ،اولش فکر کردم دخترمه برگشتم دستمو نگاه کردم دیدم پشتش به من خوابه و صدای اذان صبح میومد
دوپا داشتم دوپا دیگه فرار کردم