اخه نمیرم چون دیگه منم انگیزم پایین اومده..اصلا دست ودلم به رفتن نمیره.شوهری نمیبینم که بگه بریم خانوم..باورت میشه.من هیچ شبی توی این چندشب کنارش نبودم به همراه بچه.حتی اگه خونه مامانش بودم یا اون میومده خونه مامانم جدا میخوابیدم.من نمیدونم این ادم چقدر بی فکر و راحت طلبه.بابا بخدا من هم فشار کاری و زندگی و درسی دیدم
ولی راحت طلب.. اما دیروز ظهر ک اومد گل داد دستاش رو دیدم که محل کارش زمخت و زخمی شده بود دلم سوخت.ولی منم از این وضعیت خسته شدم.اخهدخونه مامانش همه چی بدون اینکه خودش تلاش کنه امادستواما خونه خودمون باید همکاری کنه..