خانما باردارم خیانت دیدم. حالم اصلا اوکی نیست. و کلا اومدم خونه ک شرایطمو برا جدایی آماده کنم. اما شوهرم دست از سرم برنمیداره. حالم خوش نیست. دیشب ک برگشتم خونه ااصلا باهاش حرف نزدم. اومد برام میوه و داروها و چیزارو گدداشت رفت تو پذیرایی خوابید. صبحم بیدارشد رفت بیرون. دوباره اومد گفت توروخدا بیا صبحانه بخور ک نخوردم. بعد رفتنش چندلقمه خوردم. ظهر اومد گفت لطفا کمکم کن از این راه برگردم. با اینکه اصلا میل ب صححبت نداشتم کلی حرف زدیم و قرارشد هم نمازشو بخونه هم بره مشاوره تحت درمان هم همکاری کنه. و ی زمین ۳۰۰ متری هم قراره ب نامم بزنه. حالا رفته چادر مسافرتی خریده میگ حتما باید بیای بریم جاییی حال و هواات عوض بشه. من حوصله ندارم. از ی طرف میگم پررو میشه. چ کنم بنظرتون
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.