2777
2789
عنوان

خون نوشته های من.

232 بازدید | 20 پست

مینویسم برای تو . از آن چشمان سرخت...

مینویسم از دیار غم آلود ...

از دیار نفس های حبس شده ...

از جهان سینه های سوخته شده...

از دنیایی دیگر در بر مردمانی دور تر...

از جنس راز برملا نشده ی تنت..

از بدن وامانده ی تو روی دستان لرزانم ..

کلام را کوتاه کنم..

ملالی نیست جز دلتنگی های خاطراتی که ماش پدید نمی آمد...

_ماهورا_


«حرف ها در قلبش تلنبار شده بود.. کوهی از خاکستر ناگفته ها...بالا آورد ، حرف هارا ، کار هارا و غم هارا ... خون از دماغ و دهانش به مانند مواد مذاب بیرون جست. به سان خرابه ای به دنبال آرزوهایش ذوب شد و فرو ریخت ، او دیگر او نشد...🥲🥲_mahoora_» 

@bts_ot7  

بنگر نوشته ی خود نوشته ام را مادر..:)))

«حرف ها در قلبش تلنبار شده بود.. کوهی از خاکستر ناگفته ها...بالا آورد ، حرف هارا ، کار هارا و غم هارا ... خون از دماغ و دهانش به مانند مواد مذاب بیرون جست. به سان خرابه ای به دنبال آرزوهایش ذوب شد و فرو ریخت ، او دیگر او نشد...🥲🥲_mahoora_» 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

البته خط آخر شده ماش که منظورم کاشه نه حبوبات:))))

«حرف ها در قلبش تلنبار شده بود.. کوهی از خاکستر ناگفته ها...بالا آورد ، حرف هارا ، کار هارا و غم هارا ... خون از دماغ و دهانش به مانند مواد مذاب بیرون جست. به سان خرابه ای به دنبال آرزوهایش ذوب شد و فرو ریخت ، او دیگر او نشد...🥲🥲_mahoora_» 
بهبه. جدی نوشته هات پر از احساسن🥲))

اتفاقا پر اخساس نیستن .

در اصل موقع نوشتن بدون هیچ حسی مینویسم.

ولی موقع خوندن دردو تازه میکنن چون کمبود و دردامو عاری از حس مینویسم که بیش تر حس شه:) یه جوری که توش روح دمیده نشده باشه:) گیج شدم خودمم

بعضی اوقات با تنفر مینویسما.

ولی چشمای تو پر احساسن . نوشته های من خشکیده و فاقد روحن.

«حرف ها در قلبش تلنبار شده بود.. کوهی از خاکستر ناگفته ها...بالا آورد ، حرف هارا ، کار هارا و غم هارا ... خون از دماغ و دهانش به مانند مواد مذاب بیرون جست. به سان خرابه ای به دنبال آرزوهایش ذوب شد و فرو ریخت ، او دیگر او نشد...🥲🥲_mahoora_» 
اتفاقا پر اخساس نیستن . در اصل موقع نوشتن بدون هیچ حسی مینویسم. ولی موقع خوندن دردو تازه میکنن چون ...

حتی این متنی که نوشتیم برام پر از حس بود


' 𝖲𝖺𝗆𝖾 𝗌𝗁𝗂𝗍 , 𝖽𝗂𝖿𝖿𝖾𝗋𝖾𝗇𝗍 𝖽𝖺𝗒𝗌

حتی این متنی که نوشتیم برام پر از حس بود

:)

دیگ من فداتشم پر احساس:)))

«حرف ها در قلبش تلنبار شده بود.. کوهی از خاکستر ناگفته ها...بالا آورد ، حرف هارا ، کار هارا و غم هارا ... خون از دماغ و دهانش به مانند مواد مذاب بیرون جست. به سان خرابه ای به دنبال آرزوهایش ذوب شد و فرو ریخت ، او دیگر او نشد...🥲🥲_mahoora_» 
:) دیگ من فداتشم پر احساس:)))

هعی زندگانی 

کیوت)

ول منم زیاد با احساس نیستم.

فقط نوشته هات یکم اون روی احساساتمو بیدار میکنن.

' 𝖲𝖺𝗆𝖾 𝗌𝗁𝗂𝗍 , 𝖽𝗂𝖿𝖿𝖾𝗋𝖾𝗇𝗍 𝖽𝖺𝗒𝗌

هعی زندگانی  کیوت) ول منم زیاد با احساس نیستم. فقط نوشته هات یکم اون روی احساساتمو بیدار میک ...

اوهوم . منم همینطور .

من عصبی میشم مینویسم . خوشحالم مینویسم. کلا من خیلی علاقه به نوشتن دارم .

گاهی شعر هم مینویسم ولی خیلی خوب نشده و بعد با خوندن شعر های فاضل جان نظری کلا تصمیم گرفتم پامو از عرصه ی شعر بکشم بیرون .:)))

«حرف ها در قلبش تلنبار شده بود.. کوهی از خاکستر ناگفته ها...بالا آورد ، حرف هارا ، کار هارا و غم هارا ... خون از دماغ و دهانش به مانند مواد مذاب بیرون جست. به سان خرابه ای به دنبال آرزوهایش ذوب شد و فرو ریخت ، او دیگر او نشد...🥲🥲_mahoora_» 
اوهوم . منم همینطور . من عصبی میشم مینویسم . خوشحالم مینویسم. کلا من خیلی علاقه به نوشتن دارم . گا ...

شاعری بهت میاد))

بازم ناامید نشو خب همه که از اول مادرزادی اون چیزی که میخاستن نشدن.

تلاش کن بهتر میشی.

' 𝖲𝖺𝗆𝖾 𝗌𝗁𝗂𝗍 , 𝖽𝗂𝖿𝖿𝖾𝗋𝖾𝗇𝗍 𝖽𝖺𝗒𝗌

شاعری بهت میاد)) بازم ناامید نشو خب همه که از اول مادرزادی اون چیزی که میخاستن نشدن. تلاش کن بهتر ...

باوشه یکم تکون بخورم شاید شد .

مامان جاذاب :)

«حرف ها در قلبش تلنبار شده بود.. کوهی از خاکستر ناگفته ها...بالا آورد ، حرف هارا ، کار هارا و غم هارا ... خون از دماغ و دهانش به مانند مواد مذاب بیرون جست. به سان خرابه ای به دنبال آرزوهایش ذوب شد و فرو ریخت ، او دیگر او نشد...🥲🥲_mahoora_» 

برای تو

برای چشمان سرخت 

برای دیار غم آلود 

و نفس های دلتنگ می نویسم 

ببخشید که ویرایشش کردم به نظرم بنویسم رو زیاد تکرار کرده بودید

نازد به خودش خدا که حیدر دارد   دریای فضائلی سراسر دارد.
افرین گوگولی 

:)

«حرف ها در قلبش تلنبار شده بود.. کوهی از خاکستر ناگفته ها...بالا آورد ، حرف هارا ، کار هارا و غم هارا ... خون از دماغ و دهانش به مانند مواد مذاب بیرون جست. به سان خرابه ای به دنبال آرزوهایش ذوب شد و فرو ریخت ، او دیگر او نشد...🥲🥲_mahoora_» 
برای تو برای چشمان سرخت  برای دیار غم آلود  و نفس های دلتنگ می نویسم  ببخشید که و ...

اتفاقا عاشق اینم که یکی از نوشته های به ظاهر بی نقصم نقص پیدا کنه .

متشکرم . تکرارو دوست دارم ولی اینجا خوب نبود حق با شماست :)))

«حرف ها در قلبش تلنبار شده بود.. کوهی از خاکستر ناگفته ها...بالا آورد ، حرف هارا ، کار هارا و غم هارا ... خون از دماغ و دهانش به مانند مواد مذاب بیرون جست. به سان خرابه ای به دنبال آرزوهایش ذوب شد و فرو ریخت ، او دیگر او نشد...🥲🥲_mahoora_» 
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز