وسط اردیبهشت 98 بود که فهمیدم زیر ابی میره بلاکش کردم فرداش امتحان زمین شناسی داشتم هیچی نخوندم شام هم نخوردم ساعت 9 خوابیدم ساعت 2 یک هو بیدار شدم گوشه ی پنجره رو باز کردم و تا صبح گریه کردم برای اون نه برای حماقت خودم و همون شب همه چیزو تموم کردم دیگه نرفتم جاهایی که میدونستم اونجاست پیام هاشو جواب ندادم و تمااام سال بعدش دندون قبول شدم وسیاهی های زندگیم ب روشنی تبدیل شد از نو خودمو ساختم زخم ب زخم
هفته ی اینده هم عروسیش دعوتم و میرم
خداروشکر که رفت
آرامش زندگیمو،همسر خوب و دختر نازم مدیون رفتنشم😁😁😁
اولین شب رفتنش شبی بود که بعد خیانتش منو خونه مامانم گذاشت ....
تا صبح از این پهلو به اون پهلو گشتم
اشک و آه
برگشت و برگشتمون بی فایده بود
تموم شدیم و الان هر کدوم کنار یه نفر دیگه خوابیدیم
اونو نمیدونم
ولی من بعد اون قضیه تموم شدم 💔
سیاه بود اون شب و تلخ و کند.....
انگار هر ثانیه سال میگذشت....
ولی گذشت ..خورشید طلوع کرد و زندگی جریان داره هرچند تلخ و تاریک و کدر ولی زمان میگذره
اون نرفت من رفتم
کاش همسرمم میرفت
کاش تنهای تنها میشدم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
