2777
2789
عنوان

بیاین از حسای خوب خونه ی پدری بگیم

| مشاهده متن کامل بحث + 1553 بازدید | 121 پست
سفره های سحر و افطار دسته جمعی😢 اشک و گریه های مادرم وقتی عروس شدم نارنگی سبز و آلوچه های که فقط ...

بابام هر پنجشنبه میرفت جای حرم بازار ، یک مدل قره قروت بود به اسم طاب طاب . هر هفته باید واسم میخرید، خیلی ترش بود و فقط جای حرم پیدا می‌شد.  چه مزه ای داشت . هییی چه زود گذشت 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

به سلامتی انشاالله قدمش مبارکه انشاالله مامانت هم حالش خوب میشه ولی الان شما خیلی باید مواظب خودت با ...

مرسی عزیزم. سلامت باشی. میرم خونه مامانم ، بابام و خواهر مجردم هستن. انشاالله خدا هم کمکم کنه. 

😭😭😭😭😭هیچ جای دنیا خونه پدری نمیشه

اره واقعا. ولی الان که میرم از دست این بچه هام انقدر اذیت میکنن فقط فرار میکنم میام خونم، یکساعت فقط میتونم بمونم. 

خوش به حال تون که خاطره های قشنگ دارید از خونه پدری ما که هیچ وقت خوشی ندیدیم  خونه پدر ما دختر ...

ما هم ۴ تا خواهر بودیم و داداش نداشتیم. مامانم خیلی آدم بی تفاوتی بود . اگه هزار نفر میگفتن چرا پسر نداری و پسر فلانه و... مامانم اصلا محل نمیداد و کاملا خونسرد بود . میگفت مهدی اقا یعنی بابام دختر دوست داره و دختر دوسته ، انقدر از این حرفا میزد که بابام دیگه واقعا حرف بقیه براش بی اهمیت بود

حالا همون یه دونه برادرم که خدا حفظش کنه هیچ هیچ خیری براشون نداشت و نداره انقدر حرص شون میده که نگو هیچ کاری براشون نمیکنه با اینکه مجرده و تو خونس هر کاری داشته باشن ما دخترا انجام میدیم ولی افسوس که الان هم ما رو نمیخوان 

حالا همون یه دونه برادرم که خدا حفظش کنه هیچ هیچ خیری براشون نداشت و نداره انقدر حرص شون میده که نگو ...

برادرت آخریه؟؟

منم یه خواهر ته تغاری  دارم که مامان بابام حسابی هواشو دارن و اگه بحثی پیش بیاد با اینکه اون خیلی بی خاصیته ولی طرف اونو میگیرن

مرسی عزیزم. سلامت باشی. میرم خونه مامانم ، بابام و خواهر مجردم هستن. انشاالله خدا هم کمکم کنه. 

به سلامتی خدا رو شکر عزیزانت کمکت هستن یادخدا دل رو اروم میکنه تندرست باشی وسربلند الهی امین

نمیدونم اگه زهرایی خواهرمی

🤣🤣🤣🤣🤣

ما شبا تو اتاق بازی میکردیم سر و صدا یه بار بابام اومد تو اتاق هممونو دعوا کرد خواهربزرگم خودشو زد به خواب بعد پاشد گفت ها چی شده بابام بجز اون ماهارو دعوا کرد دوباره خوابید چند دقیقه بعدش فکر کرد بابام رفته  نگو همونجا پشت دره 

خواهرم پاشد گفت حال کردین مارو مسخره کرد بابام دوباره باهاش دعوا کرد لامصب خیلی موذی بود بچه بود 😁

داداشم بین ما دعوا مینداخت میرفت رو رختخوابا می‌نشست میگفت دعوای شما رو ببینم

ما بچه بودیم زیاد دعوا میکردیم ولی همونموقع یکی به اونیکی حرف می‌زد خونشو حلال میکردیم البته الانم هوای همو داریم ولی بدون دعوا😆

نی نی یار جان لطفا دیگه کاربریمو نترکون     کاربری دست من امانته تا دخترکم بزرگ بشه تحویلش بدم تاپیکهای بامزه مونو بخونه کلی کیف کنه چقدر بامزه و شیرین زبون بوده وروجکم       عزیزان دوست داشتین برای سلامتی و موفقیتش یه صلوات مهمونمون کنید  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792