با مادربزرگ پیرم پیش همیم، خیلی از وقتا کلامون توهم میره و من تاجایی که میتونم تحمل میکنم ولی از یه جایی به بعد یه برخورد کوچیکی میکنم باهاش، اون همیشه نفرینم میکنه مثلاً میگه ایشالله سرطان بگیری یااینکه الهی خار شی و خوشی از دنیا نبینی، من امشب به شدددت دلم یجوری شد، امشب چون یکم اذیتش کردم از ته دل نفرینم کرد، چیکار کنم دعاش نگیره