رفت که رفت
خودتو مورد ظلم نبین بشینی زانوی غم بغل بگیری
مثل هر خواستگاری عادی دیگه ای جور نشده
دنبال بهونه بوده نمیدونسته چطوری بگه نه داداشت رو کرده علم یزید
داداشت هم اگه مشکل نداشت میگفت خونه شون فلانه یا مامانش فلانه باباش بهمانه خودش اینجاش کجه اونجاش صافه
به هم خورد که خورد ذهنت رو درگیرش نگه ندار