ازآخرین تایپیکم ک تو 7/13بود دیگ نتونستم هرشب چهارشنبه برا امام رضا تایپیک بزنم چون مامانم سرطان تخمدان گرفت و من خیلی ناراحت بودم چقد تو تهران دنبال دکترا بودم ک همشون منو جواب میکردن چون سرطانشون متاستاز داده بودبماند ک چقد گریه کردم اما قوی بودم امام رضا رو داشتم ختم قران کردم بدون اینکه به خانوادم بگم رفتم مشهدبرایک شب انقد اونجا گریه کردم وگفتم شما خودت دکتر همه مریضای ناعلاج باش بعدش چادرکشیدم رو صورتم و گریه کردم یهو یه خانمی اومدب دوستم ک مشهدیه گفت این چرا داره گریه میکنه دوستمم بهش گفت ک به خاطره مریضیه مامانش یهو یه تبرک شاخ نبات و دوتا شکلات انداخت رو چادرم وگفت اینو بده ب مامانت شفا پیدا میکنه وبعد رفت🥲 چادرو زدم کنار گفتم این کی بود گفت خادم امام رضا بود دستش ازاون پرا داشت من همونجا شفای مامانموگرفتم و ازش کلی تشکر کردم 🤗بابتش اومدم خونه تبرک ریز ریز کردم هرروز میدادم مامانم بخوره مامانم هردفعه حالش بهتر میشد الانم ازاون ماجرا یکسال میگذره و مامانم الان حالش خوبه وهمش درحال گردشیم دوس داشتم ب همه بگم ک امام رضا ب منی ک لایق نیستم حاجت داد ناامید نشین درای خدا هیچ وقت بسته نیست 🦋
اگ دوس دارین شماهم داستان معجزه زندگیتونو بگین 🌸💞🦋