حالا منم روز خاکسپاری پدرم
خواهرمو بردم درمانگاه سرم بزنم واسش
حالش شدیدا بد بود
نیمساعت وایساده بودم
فقط از خانومه پرسیدم خانوم داروهارو آوردید؟
خیلی با لحن بیحال وغمگین خودم
خانومه انگار فحشش دادم
انقدر باعصبانیت وبددد رفتار کردن حالمو به هم زدن
من فقط به احترام روح پدرم سکوت کردم اون روز وگرنه اونجارو روی سر میذاشتم