تقریبا بیست روز پیش ۵ هفته حامله بودم سقط شد منم خیلی حالم بدبود چه روحی چه جسمی مامانم چن روز اومد پیشم مراقبت کرد ولی مادرشوهرم نیومد چون فک میکرد فقط مریض شدم حتی واسه اونم یه زنگ نزد الان مشکل من اینه که میخان بیان دیدنم انگار ولی شوهرم با اینکه اکثرا میره خونشون بهشون نگفته بچه سقط کردم منم گفتم مشکلی ندارم من میتونی بگی میگه بیخیال نیازی نیست بدونن منم گفتم خونواده ی خودشه بزار هر جور راحته و صلاح میدونه رفتار کنم شاید دوست نداره بدونن حالا بعد این همه وقت بهش گفتم اگه مامانت هی بپرسه چته چرا مریض شدی من نمیدونم چی بگم میگه عیب نداره همون بگو سقط داشتم 😐😑حالا به نظرتون چیکار کنم من بگم بهتر یا نه خب اگه هی پرسید چته چی بگم آخه من چن ساله ازدواج کردم بچه ندارم یعنی خودمون نمیخایم جلوگیری میکردیم تقریبا یه چن بار جلوگیری نداشتیم باردار شدم میگم حداقل بگم سقط شد که فکر نکنن مشکل دارم چون هر بار میپرسن میگم خودمون نمیخایم ولی خب همه که مثل من فکر نمیکنن
اصلا نگوووووو
نگو
نگو بعدا استرستو بیشتر میکنن
آره بابا بگو سقط مگه چیه
بگو سقط شده دیگه
بگو مگه چیه که نخوای بگی بچه شوهرت بوده ها
نه نگو حالا فک کردی بگی میگن آخی و این خرفا؟ نه بدتر زخم زبون میزنن که دیدی گفتیم مشکل داره وگرنه پسر ما بچه اش میشه این بدنش نمیتونه نگه داره
اگر مطمئنى شوهرت نميگه ، نگو
ما نمیدونیم چطور آدمهایی هستند ولی اگه بعد از گفتن سقط بهت زخمزبون نمیزنه بگو
نگیاااا😐واقعا نیاز نیست همه چیو توضیح بدی.خب سقط هم یه علتی داره دیگه.بازم ممکنه بگن اره عروسمون مشکل داره.نگو
نگو
به هیچ عنوان نگو
همون فکر کنن که بچه نمیخوایید خیلی بهتره
تا بعدها بگن که حتما تا حالا چند بار سقط کرده و رحمش نمیتونه بچه رو نگه داره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
58 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
