والدین من هردو روان پریش و بی اعصاب بودن. پدرم ادم کثیف و هوسبازی بود همش دنبال زن دوم گرفتن بود به ما غذا نمیداد و مادرمم یه روانی غرغرو بی مصرف بود نمیزاشتن من ازدواج کنم خیلی خواستگارای خوب داشتم
مانع ازدواجم بودن الان 29سالم شده همه بهم میگن تو موندی پیردختر ترشیده و طعنه مردم خستم کرده
بعد فوت پدرم ما مثل قبل اواره و مستاجر شدیم خرج کل خانواده افتاده گردنم داداشمم ول کرد رفت زن بازی با زنای خراب میگرده و من باید خرج این هیولاها رو بدم در حالیکه همینا منو بدبخت کردن خیلی میخورن و خرجشون بی نهایت بالاست چرا من باید خرج این لاشی ها رو بدم
در حالیکه مادرم صبح تا شب توی بچگی فقط منو کتک میزد حالم ازش بهم میخوره به مرگش راضیم
براشونم بهترین چیزا رو فراهم میکنم فردا صبحش منو دعوا میکنن فحش میدن تهمت میزنن خیلی ناشکرن
الان شرایط مستقل شدن دارم ولی میترسم کسی بیاد خواستگاری بگن دختر فراریه بی خانواده ست بالاخره هرکسی بیاد خواستگاری توقع داره من خانواده ای داشته باشم