از شنبه اینجاست .خونه من
با جاری از روستا که خونه خودشه اومده شهر برای کار جا ی شب میاد خونه من
شوهرم بعد ده روز میاد از سفر امشب میرسه
امروز هم از صبح اینجاست نرفته خونه ش
خونه رو من دیروز مثل دست گل تمیز کردم
بعد الان گیر داده یخچال و تمیز کنیم .تراس و بشوریم .حمام بشوریم .دستشویی بشوریم
تمیزن ها
اینم بگم فقط دستور میده
یخچال و گاز و ریخته بیرون .خودش نشسته .خونه رو داغون کرده .وسایل تراس و ریخته پذیرایی.
منم پریودم .می خواستم برم آرایشگاه .بیام دخترم و حمووم کنم .آرایش کنم
به شوهرم هم گفتم رسیدی پارکینگ بگو بیام بغلت کنم راحت
مادرش که اخم و تخم می کنه
باید دایم پذیرایی کنم
به خدا خودم بودم راحت تر بودم
بعد جاری امروز برگشته روستا .مادرشوهر و نبرده
بابا اینا همه ش حق الناس ه
بهش میگم الان وقت این کا. نیست من فردا شاید مهمون داشته باشم
شوهرم میاد نمی خوام خسته باشم .انگار با دیوار حرف میزنی